شريف ترين دلها دلي است كه در آن انديشه آزار كسي نباشد
باهرچه عشق نام تورا می توان نوشت باهرچه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را با دستهای روشن تو می توان گشود.
در این وبلاگ قصد دارم مجموعه مطالب مفید و مناسبی را جهت استفاده بازديدكنندگان ارائه نمایم. در ضمن دوستاني كه تمايل به تبادل لينك دارند اين امكان به صورت خودكار در وبلاگ موجود مي باشد.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ايران سراي من
است و
آدرس
baymani.LoxBlog.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.
یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید. ما مدتی با هم بودم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد. تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد ، تا کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد. من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم. تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمی هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.
نمی دانم چه کار کرده بود و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرده و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود. در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند. او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، از آنجا می رفته. هرشب …
من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فرو ریخت. او همیشه از استادان من خواهد بود.
خوشبختي ما در سه جمله است : تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم :حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا
دکتر ماهاتیر محمد (نخست وزیر سابق مالزی) از شخصیتهای مطرح سیاسی جهان به شمار میآید و همواره او را به علت نقشش در مدرنسازی سریع مالزی و رشد رفاه در این کشور تحسین میکنند. وی که از سال 1981 تا 2003 نخستوزیر کشور مالزی بود، با اندیشهای منسجم و مبتنی بر آزادیهای اقتصادی، توانست به جاودانهترین نخستوزیر مالزی نیز تبدیل شود. بهطوری که هم اکنون کسی نامی از سه نخستوزیر پیش از ماهاتیر را نمیآورد. وی در حالی اکنون در مرز 84 سالگی قرار دارد که خدمات و میراثش برای کشور و مردم مالزی بسیار بیشتر از آن است که بتواند به سن و سال او درآید.
زندگی شما میتواند به زیبایی رویاهایتان باشد تا شاید به سرنوشتی که به زندگیتان پیوند خورده هرگز تردید نکنید. فقط باید باور داشته باشید که میتوانید با انجام کارهایی ساده آرزوهایتان را محقق کنید. در زیر لیستی از کارهایی که میتوانید برای داشتن یک زندگی شادتر انجام دهید، آورده شده است که پیشنهاد می شود سعی کنید هر روز آنها را به کار بگیرید و از لحظه لحظه ی زندگی خود لذت ببرید ...
سلامتی: 1. آب فراوان بنوشید. 2. مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید. 3. از سبزیجات بیشتر استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده. 4. با این 3 تا E زندگی کنید: Energy (انرژی)، Enthusiasm (اشتیاق)، Empathy (همدلی). 5. از ورزش کمک بگیرید. 6. بیشتر بازی کنید. 7. بیشتر از سال گذشته کتاب بخوانید. 8. روزانه 10 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید. 9. حداقل 7 ساعت بخوابید. 10. هر روز 10 تا 30 دقیقه پیادهروی کنید و در حین پیادهروی، لبخند بزنید.
شخصیت: 11. زندگی خود را با هیچ شخصی مقایسه نکنید، شما نمیدانید که بین آنها چه میگذرد. 12. افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید. 13. بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید. 14. خیلی خود را جدی نگیرید. 15. انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکنید. 16. وقتی بیدار هستید بیشتر خیالپردازی کنید. 17. حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید. 18. گذشته را فراموش کنید. اشتباهات گذشته ی شریک زندگی خود را به او یادآور نشوید چرا که با این کار موجب از دست رفتن آرامش زمان حال خود می شوید. 19. زندگی کوتاهتر از این است که از دیگران متنفر باشید، پس هیچگاه نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید. 20. با گذشته ی خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید. 21. هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما. 22. بدانید که زندگی به مدرسهای میماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر میباشند. 23. بیشتر بخندید و لبخند بزنید. 24. مجبور نیستید که در هر بحثی برنده شوید. بهر حال زمانی هم مخالفت وجود دارد.
جامعه: 25. گه گاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزنید. 26. هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخشید. 27. خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخشید. 28. زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال بگذرانید. 29. سعی کنید حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنید. 30. در مورد اینکه دیگران راجع به شما چگونه فکر میکنند، افکارتان را آشفته نسازید. 31. زمان بیماری شغل شما به کمک شما نمیآید، بلکه دوستانتان به شما مدد میرسانند، پس با آنها در ارتباط باشید.
زندگی: 32. حتی الامکان همیشه کارهای مثبت انجام دهید. 33. از هر چیز بی فایده فاصله بگیرید و از عواملی که زائیده ی زشتی و ناخوشایندیست دوری بجویید. 34. به عشق ایمان داشته باشید چرا که عشق درمانگر هر نابسامانی است. 35. هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است. پس از گذز زمان غفلت نکنید. 36. مهم نیست که چه احساسی دارید، باید به پا خیزید، لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنید. 37. در بدبیاری ها امید داشته باشید که خوشوقتی ها هم در راهست. 38. همین که صبح از خواب بیدار میشوید، باید از هستي تان انرژی بگیرید و از هستی بخشتان شاكر باشيد. 39. بخش عمده ای از درون شما که همان ضمیر شماست شاد است، بنابراین به اینده لبخند بزنید.
آخرین اما نه کماهمیتترین: 40. لطفا این موارد را به هر کسی که دوستش دارید، بفرستید ...
صدای پای بهار میآید؛ صدای تغییر، آبشدن تدریجی برفها، نغمهی گوشنواز جویبارهای کوچک و پیچدرپیچ، ترنم دلچسب آواز روحبخش پرندگانی که از لانههایشان بیرون زدهاند یا از سفری طولانی به مأمن سال پیش خود بازگشتهاند؛ همهچیز در حال دگرگونیست. انسان، طبیعت، کائنات و چه انتخاب زیبایی برای نو شدن سال و تغییر و تحول سال در بهترین زمان ممکن؛ آنجا که منجمین هم انگشت به دهان ماندهاند، تنها از ایرانیان هنرمند و دانشمحور برمیآمده است و...
روز ۱۴ فوریه برای بسیاری زوجهای عاشق در سراسر جهان فرصتی برای ابراز عشق به یکدیگر است. آنها با دادن هدیه یا گل میکوشند تا به عشق خود رنگ و جلای بیشتری ببخشند. هرچند روز ولنتاین قدیس، روز ولنتاین، یا جشن ولنتاین در بسیاری از کشورهای جهان گرامی داشته می شود در حالی که در اکثر این کشورها، روز ولنتاین تعطیل نیست. روز ولنتاین به عنوان گرامی داشتِ مذهبی یکی از قدیسان صدر مسیحیت به نام ولنتاینوس آغاز شد. داستان های شهادت متفاوتی درباره ولنتاین های متفاوت در طول تاریخ روایت شده است. داستان مشهور ولنتاین قدیس چنین است که این کشیش مسیحی در رم باستان برای سربازان مراسم ازدواج برگزار می کرد.
دیگر چیزی به شب یلدا، جشن مهر و روشنایی و آغاز فصل زمستان 92 نمانده است ... ما ایرانیها مناسبتهای جالبی داریم که در تمام دنیا کمنظیر است. برخی از آنها با طبیعت همگرایی خاصی دارند؛ مثل همین شب یلدا که میراث زیبا و دلنشین هزار ساله اجداد ماست و زنده نگهداشتن آن بسی زیبا و دلنشین تر است. چراکه فلسفه و لذت یلدا در کنار خانواده بودن است. یکسری از سنت ها هست که تمام فلسفه و شیرینی آن این است که همه در کنار هم باشند. یلدا یکی از این سنت های دوست داشتنی ماست که اجازه نمی دهد انسانی بودن زندگی فراموش شود.
حسین پناهی، هیچ کس نبود نه نویسنده، نه شاعر، نه بازیگر. او تمام رازهایش را یک جا حراج کرد. فقط همین، فقط "حراج کردم همه رازهایم را یک جا دلقک شدم با دماغ پینوکیو و بوته گونی به جای موهایم..."
من باور دارم؛ كه ما مسئول كارهایى هستیم كه انجام مىدهیم، صرفنظر از اینكه چه احساسى داشته باشیم.
من باور دارم؛ كه دو نفر ممكن است دقیقاً به یك چیز نگاه كنند و دو چیز كاملاً متفاوت را ببینند. من باور دارم؛ كه زندگى ما ممكن است ظرف تنها چند ساعت توسط كسانى كه حتى آنها را نمىشناسیم تغییر یابد. من باور دارم؛ كه هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.
نلسون ماندلا قهرمان مبارزه با آپارتاید و رییس جمهوری پیشین آفریقای جنوبی در سن 95 سالگی و ده ها سال مبارزه مستمر علیه تبعیض نژادی درگذشت.
به گزارش منابع خبری ماندلا که مدتی بود از عفونت ریه رنج می برد، ساعاتی پیش (جمعه شب) در اثر شدت گرفتن بیماری در بیمارستان در شهر پرتوریا در آفریقای جنوبی درگذشت.
مورچه ها را در نظر بگیرید. آیا باور می کنید که این موجودات کوچک می توانند به ما یاد بدهند که چطور باید زندگی بهتری داشته باشیم؟ از رفتار مورچه ها می توانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر کمک می کنند.
روز ۷ آبان (۲۹ اکتبر) که تاریخ نویسان آن را روز ورود کوروش به بابل و صدور منشور کوروش میدانند به پیشنهاد سازمان بینالمللی نجات پاسارگاد٬ روز کوروش کبیر انتخاب و نامگذاری شده است.
این روز به مناسبت پایان تصرف امپراتوری بابل به دست سپاه هخامنشیان (۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد) و پایان دوران ستمگری در جهان باستان انتخاب شدهاست.
«به روایت یک شاهد عینی» مجموعهی عکسی است از صحنههای بازسازیشده مربوط به مرگهای تراژیک تاریخ معاصر ایران. از اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل و واقعهی ۱۶ آذر گرفته تا صحنهی تصادف فروغ فرخزاد و مرگ دکتر علی شریعتی.
دوباره باز خواهم گشت
نمی دانم چه هنگام، از کدامین راه
ولی یکبار دیگر، باز خواهم گشت
و چشمان تو را، با نور خواهم شست
و از عرش خداوندی، شما را هدیه های تازه خواهم داد
به دستان برادر، دست خواهم داد
به زلف کودکان، گیلاس خواهم زد
نوازش های مادر را، دوباره زنده خواهم کرد
۱۳۱۲- تولد دوم آذر ماه 1312 در روستای کاهک
۱۳۱۹- ورود به دبستان "ابن یمین"
۱۳۲۵- ورود به دبیرستان فردوسی مشهد
۱۳۲۷- عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی
۱۳۲۹- ورود به دانشسرای مقدماتی مشهد
۱۳۳۱- اتمام دوره دانشسرا و استخدام در اداره فرهنگ مشهد
بنیانگذاری انجمن اسلامی دانش آموزان
شرکت در تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت قوام و دستگیری کوتاه مدت
۱۳۳۲- عضویت در نهضت مقاومت ملی
۱۳۳۳- اخذ دیپلم ادبی
انتشار کتاب (ترجمه) نمونههای عالی اخلاقی در بحمدون اثر کاشف الغطاء
۱۳۳۴- انتشار کتابهای "ابوذر غفاری" و "تاریخ تکامل فلسفه"
ورود به دانشکده ادبیات مشهد
كسی كه چند بار كارهای خطرناك كرده باشد و به تصادف از كیفر نجات یافته باشد و به همین سبب شیرك شده با گستاخی بخواهد باز هم به چنان كارها دست بزند به او گویند: یك بار جستی ای ملخک، دو بار جستی ای ملخک، بار سوم چوب است و فلك ...
راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار، چنین نقل کردهاند که در روزگاران پیشین، در عهد پادشاهی یکی از پادشاهان، روزی یك زن به حمام رفت، اتفاقاً زن رمالباشی پادشاه هم در حمام بود و آن زن آمد و رختش را پهلوی رخت او بیرون آورد و وارد حمام شد.
يک روز کاملاً معمولى تحصیلى بود . به طرح درسم نگاه کردم و دیدم کاملاً براى تدریس آماده ام . اولین کارى که باید مى کردم این بود که مشق هاى بچه ها را کنترل کنم و ببینم تکالیفشان را کامل انجام داده اند یا نه .
آرام از جایش بلند می شود، پاورچین از اتاق بیرون می رود و در حالی که در هوای گرگ و میش صبح، انگشتانش را کورمال کورمال به دیوار می کشد، به آشپزخانه می رسد و کلید برق را آهسته می زند، اجاق روشن می شود و با دم کردن چای و گرم کردن تکه های نان، سفره صبحانه را می چیند. "سعید جان بیدارشو... علی آقا وقت نمازه... مریم جان مدرسه ات دیر نشه..." این صدای آشنا، آغازگر روزی تازه است؛ صدایی که پس از دمیدن هر سپیده تکرار می شود، این صدا، صدای زندگی است، صدای آرام جان خانواده با آهنگ دلنشین صدای فرشته ای بنام "مـــادر" ...
در بین روزها و جشن های خاص در جهان، روز مادر جایگاه ویژه ای دارد و در همه كشورها تقریباً به یك شكل برگزار می شود و همه تلاش می كنند با دادن هدیه ای هر چند ناچیز مادر خود را خوشحال كنند، هر چند در تمامی كشورها عده ای در این مورد هم عقیده اند كه روز مادر به نمایشی صرفاً مادی تبدیل شده و هدف اولیه آن فراموش شده است. تاریخ و سنن برگزاری این جشن در كشورهای جهان متفاوت اما اصل آن در همه جا یكسان است و روز مادر برای بزرگ و كوچك موقعیتی است برای ابراز عشقی كه نسبت به مادر خود دارند ...
ادبیات، رمان، داستان، شعر، تاریخ تا چه اندازه در پرورش مدیران و رهبران کسب و کار تاثیر دارد؟ دانشگاه هاروارد از سالها پیش به این پرسش پاسخ داده است و دانشجویان مدیریت و کسب و کار الزاما باید این دروس را بگذرانند.
دلیل، آنچه مدیران میتوانند در این کتابها بیاموزند حاصل دانش و تجربیاتی است که به احتمال در کمتر کتاب دانشگاهی و درسی میتوان آموخت. دانشگاه هاروارد اکنون در اقدامي تازه فهرستی از کتابهای فوقالعاده را تهیه کرده که برای رهبران کسب و کار امروز و آینده مفید است. با تعدادی از این کتابها در ادامه آشنا میشوید و ادامه آنها را میتوانید در شماره فردا و در همین ستون مطالعه کنید.
وقت طلاست و زمان، گرانبهاترین گوهر عمر است؛ گرچه نیازهای آدمی بیشمار است
و بسیاری از فرصت ها در گذر زمان از دست می روند اما جسم و روح ما نیازهایی دارد
که با برآوردن آنها آرامش هر چه بیشتر را در زندگی به ارمغان می آورد.
فرصت ها را دریابیم و دریغ نکنیم از زمانهایی که چه زود می گذرند ...
فروغالزمان فرخزاد شاعر معاصر ایرانی هشتم دیماه ۱۳۱۳ در محلهی امیریه تهران، کوی خادم آزاد به دنیا آمد و در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت. وی که بعد از نیما یوشیج، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است، اکنون ۴۶ سال از مرگش میگذرد.
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.
پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است.
اما نمیدانم چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. رانندۀ آن اتومبیل كه یك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهای Gucci ، عینك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟
به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که
روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟
شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت" مهم تر است.
بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
پسر کوچولو به مادر خود گفت:
مادر داری به کجا می روی؟
مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است
به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم
او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.
این داستان در مورد اولین دیدار «امت فاکس»، نویسنده و فیلسوف معاصر، از رستوران سلفسرویس است. هنگامی که برای نخستین بار به ایالاتمتحده رفت که تا آن زمان، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشهای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود.
اما هرچه لحظات بیشتری سپری میشد، ناشکیبایی او از اینکه میدید، پیشخدمتها کوچکترین توجهی به او ندارند، شدت میگرفت. از همه بدتر اینکه مشاهده میکرد کسانی پس از او وارد شده و در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
او با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود، نزدیک شد و گفت
۱- آلبرت اینشتین (AlbertEinstein) در کودکی دچار بیماری دیسلسیک بود. یعنی معنی و مفهوم کلمات و عبارات را درست تشخیص نمی داد. معلم آلبرت اینشتین او را عقب مانده ذهنی، غیر اجتماعی و همیشه غرق در رویاهای احمقانه توصیف می کرد، ضمنا وی دوبار در امتحانات کنکور دانشگاه پلی تکنیک زوریخ مردود شد!
۲. توماس ادیسون (Thomas AlvaEdison) که معلمانش از آموزش او در مدرسه عاجز مانده بودند در تمام طول تحصیل کم ترین نمره ها را از درس فیزیک می گرفت ولی همین شخص بعدها موفق شد بیش از هزار وصد وپنجاه اختراع به جامعه بشریت عرضه کند که بیشتر آنها در زمینه علم فیزیک بوده است!
۳. بتهون (Ludwig van Beethoven) معلم او می گفت در طول زندگیش “اوچیزی یاد نخواهد گرفت”
۴. پیکاسو (Pablo Picasso) یکی از معروفترین نقاشان جهان بدون کمک و حضور پدرش که در زمان امتحانات کنارش می نشست نمی توانست در درس هایش نمره قبولی کسب کند!
۵. هیلتون (Conrad NicholsonHilton) که مالک بیش از ۳۰۰هتل در سرتاسر دنیاست در دوران کودکی برای گذران زندگی مجبور بود کف سالنها و هتل ها را طی بکشد!
۶. جیمز وات (James Watt) که مخترع ماشین بخار بود فردی کودن توصیفش می کردند!
۷. امیل زولا (Émile François Zola) نویسنده بزرگ فرانسوی دانش آموزی تنبل بود که در مدرسه از درس ادبیات معمولا نمره صفر می گرفت!
۸. ناپلئون بناپارت (Napoleon Bonaparte) مدرسه خود را با رتبه ۴۲ به عنوان یک دانش آموز غیر ممتاز ترک کرد!
۹. لویی پاستور (Louis Pasteur) در مدرسه یک محصل متوسط بود و در دوره لیسانس در درس شیمی بین ۲۲ نفر رتبه ۲۲ را کسب کرد!
ین داستان مربوط به نابغه مکانیک «هوندا» است؛ زمانی که هوندا دانشآموز بود از نظر فیزیکی بسیار ضعیف بود. یک روز به فکر آموختن شنا افتاد. همکلاسی او گفت: این که کاری ندارد، فقط یک ماهی مداکا ( ماهی سیاه و بدمزه که شبیه قورباغه است )
مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟ من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟
می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که
“هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم”
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !
دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست